فقط 60 ثانیه
گفت: «احمد، برات یه دختر پیدا کردم.» رفتند خانهشان حرف زدند. شهید که شد، متن وصیت نامهاش را براى همه فرستادند تا همه در مراسم عروسى شرکت کنند. مکتب بسیج، مکتب مجاهدت معنوى و مخلصانه است؛ نوآورى و ابتکار و اخلاص؛ توأم کردن ایمان و عمل مجاهدانه. هفته بسیج است، رهنمود رهبر فرزانه را همیشه آویزه گوش داشته باشیم که فرمود: چهطور وقتى به شهرستان یا خارج از کشور زنگ مىزنید، برای اینکه هزینهاش کمتر شود، خلاصه و مفید و کوتاه صحبت مىکنید... ــــــــــــــــــ غولهاى آهنى با سرعت مىتازند و هر مانعى را از جلوىشان برمىدارند. حالات مرحوم علامه طباطبایى در اواخر عمر، دگرگون و مراقبه ایشان شدید شده بود و [مانند استاد خود مرحوم آیتالله قاضى] این بیت حافظ را میخواندند و یک ساعت میگریستند: یکى از شاگردان آیت الله مرعشی نجفی(ره) نقل مىکند که آن مرحوم به طلاب میفرمودند: علت آمدن من به قم این بود که پدرم (که از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت علی (ع) بیتوته نمود که آن حضرت را ببیند، شبی در حالت مکاشفه حضرت را دیده بود که به ایشان میفرمایند: سید محمود چه میخواهی؟ عرض میکند: میخواهم بدانم قبر حضرت فاطمه زهرا(س) کجا است تا آن را زیارت کنم. حضرت فرمود: من که نمیتوانم (بر خلاف وصیت آن حضرت) قبر او را معلوم کنم. عرض کرد: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه زهرا(ع) را به فاطمه معصومه (س) عنایت فرموده است، پس هر کس بخواهد حضرت زهرا(ع) را درک کند به زیارت فاطمه معصومه(س) برود. آیت الله مرعشی میفرمودند: پدرم مرا سفارش می کرد که من قادر به زیارت ایشان نیستم اما تو یه زیارت آن حضرت برو. لذا من بهخاطر همین سفارش، برای زیارت فاطمه معصومه(س) و ثامن الائمه(ع) به ایران آمدم و در قم ماندگار شدم. آیت الله مرعشی در آن زمان میفرمودند: شصت سال است که من اول زائر حضرتم. [قبل از اذان صبح] خدا رحمت کند استاد اخلاق حوزه حضرت آیت الله احمدى میانجى(ره) را ـ که همین چند روز قبل هم سالگرد رحلت ایشان بود ـ این جمله را بارها از ایشان شنیده بودم. خوشحال و بانشاط وارد اتاق شد، گفت: همه را بخشیدم و حلال کردم. بیش از 18 سال است از این ماجرا مىگذرد و من هنوز خوشحالى آقا سید ـ دوست همحجرهاىام ـ را از یاد نبردهام. بعضى از حواریون از حضرت عیسى(ع) خواهش کردند میل داریم قضیه طوفان نوح را بدانیم، دعا بفرمایید یکى از افرادى که در آن زمان حضور داشته و ما گزارش او را بشنویم. گاهى یاد مرگ و دانستن احوالات عالم پس از مرگ، خوب بلکه لازم است تا از غفلتهایى که معمولاً بدان گرفتاریم بدر آییم هر چیزی بهاری دارد، بهار قرآن، «رمضان» است.
قرار گذاشتند جمعهى بعد آنها بیایند اصفهان خطبهى عقد را بخوانند. همه منتظر بودند. احمد گفت: «نمیآیند. یعنی من گفتم نیایند.»
تعجب کردیم؛ پرسیدیم: چرا؟
گفت: «تماس گرفتند شرط عقد رو گذاشتند نرفتن من به جبهه!»
بسم رب الشهداء و الصالحین
وصیت نامه و یا بهتر بگویم؛ کارت عروسی
عزیزان! در خانهى خیلیها برای پیدا کردن همسر آیندهتان رفتهاید، اما خود آن خانه را پیدا کردم. ابدى، نورانى، داراى صاحبى بخشنده و مهربان. مهریهاش البته پرارزش است، اما در برابر او ارزشی ندارد. عروس من شهادت است.
مراسم باشکوهى بود.
روح شهید احمد محمدی متعالى
بسیجى یعنى: دلِ باایمان، مغزِ متفکّر، داراى آمادگى براى همهى میدانهایى که وظیفهاى انسان را به آن میدانها فرامىخواند.
گستره: همهى بخشهاى کشور میتوانند داراى روحیهى بسیجى باشند. علمآموزى بسیجى، ثروتاندوزى بسیجى، دیپلماسى بسیجى، سیاستورزى بسیجى، مدیریت بسیجى، سازماندهى بسیجى...
«عزیزان من! بسیجى شدید، مبارک است؛ اما بسیجى بمانید. ایستادگى در راه، مهم است. بسیجى ماندن متوقف به این است که دائم خودمان را مراقبت کنیم، مواظبت کنیم و از راه بیرون نرویم.»
پ ن: عبارات نوشته برگرفته از فرمایشات رهبر انقلاب(حفظه الله) است
آیا ارزش عمر بیشتر است یا پول تلفن؟!
باید در حرف زدن خیلی بخیل بود و کم صحبت کرد تا وقت ارزش پیدا کند ... (*)
پیامبر رحمت(ص) در نصیحت معروفشان به ابوذر فرمودند:
اى ابوذر، قدر عمر خود را بدان و بر عمر از درهم و دینار خویش بخیلتر باش!
* برگرفته از تمثیلات آیت الله حائرى شیرازى
خستگى از تمام وجودش هویداست، تازه از صحنه درگیرى بازگشته و همرزم زخمىاش را به جاى امنى رسانده است.
فرصت اندک است باید کارى کرد، و گرنه همین اندک مقاومت هم در هم مىشکند!
تصمیمش را مىگیرد و ...
لحظاتى بعد صداى انفجار مهیبى به گوش مىرسد و صفهاى طویل غولهاى آهنى از حرکت مىافتد.
در طول جنگ شهداى نوجوان زیادى به شهادت رسیدند که برخى کم سن و سالتر از او هم بودند، اما راز نمونه بودن شهید فهمیده، همین موقعیت شناسى خاص اوست که امام راحل فرمود: « رهبر ما آن طفل دوازده سالهاى است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید. (صحیفه امام، ج14، ص74) »
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟!
یکى از شاگردان علامه میگوید:
«یک ماه قبل از رحلتشان برای عیادت به بیمارستان رفتم. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظری به من انداختند. به مزاح [از آنجا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟
فرمودند: «صلاح کار کجا و، من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان!»
گفتم: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
علامه تکرار کردند: «تا به کجا!» و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد.
فرزندشان مىگوید: هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمیداد و سخن نمیگفت، فقط زیر لب زمزمه میکرد: لا اله الا الله
پ.ن: وقتى شخصیتى چون علامه چنین دگرگون باشد، ما چه بگوییم؟!
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ :(
خطاب به طلاب و روحانیون جوان مىفرمودند:
خوب بخورید، خوب بخوابید (یعنى از خواب و خوراک مورد نیازتان کم نگذارید) و خوب درس بخوانید، واجبات را که انجام مىدهید، مواظب باشید گناه نکنید. براى مستحبات بعداً فرصت زیاد دارید.
خدا رحمتشان کند، هنوز آهنگ این جملاتشان خاطرم هست.
پرسیدم: موضوع چیست؟
اشارهاى به کتاب کوچکى که در دستش بود کرد و گفت: از چند نفر که به من جفا کرده بودند و حرفهایى دربارهام زده بودند، خیلى ناراحت بودم و به هیچوجه تصمیم به گذشت از آنان را نداشتم تا اینکه امروز دعاى امام سجاد(علیهالسلام) را خواندم و شروع کرد به خواندن دعاى 39 صحیفه سجادیه:
«اللّهُمّ وَ أَیّمَا عَبْدٍ نَالَ مِنّی مَا حَظَرْتَ عَلَیْهِ ...
خدایا و هر آن بنده که به حقى از حقوق و حدّى از حدود من که توأش از آن نهى فرمودهاى تجاوز کرده باشد و پرده حرمتى از حرمات مرا که توأش از هتک آن منع کردهاى دریده باشد و حقى را از من با خود به گور برده باشد، یا در حال حیات بر ذمهاش مانده باشد، پس او را در ظلمى که به من روا داشته است بیامرز، و در حقى که از من برده است، عفو کن، و درباره آنچه با من کرده است سرزنش مفرماى، و به سبب آزردن من رسوا مساز ... و در برابر عفو ایشان مرا به رحمت خود پاداش ده، تا هریک از ما به سبب فضل تو نیکبخت گردد، و هر کدام از ما در پرتو احسان تو نجات یابد. ...»
حضرت مسیح(ع) بر سر قبر کعب بن حام بن نوح آمد و فرمود: به اذن خدا بلند شو!
ناگاه پیرمرد شکستهاى که سر و رویش سپید بود از قبر سر در آورد.
به او فرمود: تو کیستى؟
عرض کرد: نوه پسرى نوحام.
فرمود: آیا همینطور پیر بودى؟
گفت: هماکنون که شما فرمودید از قبر بیرون بیایم، ترسیدم قیامت برپا شده باشد، از ترس قیامت اینگونه شدم!! ...
همان که در قرآن کریم فرمود: «یَوْمًا یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیبًا؛ روزى که کودکان را پیر مىکند. مزمّل/17»
و بدانیم ما مسافریم،
فرصتمان اندک است،
سفرمان طولانى و مسیرمان پر از سنگلاخها و صخرههاى ترسناک
پس توشهاى مناسب با سفر باید آماده کنیم.
همه ما کم وبیش عادت به تلاوت و خواندن قرآن مخصوصاً در این ماه مبارک داریم.
اما چه خوب است سعى کنیم با قرآن انس بگیریم و با دل و جان در محضر قرآن باشیم؛ با قلبی خاشع، با بدنی فارغ و در مکانی خلوت و روحانی؛ تلاوتمان شمرده، با تأمل، تدبّر و اندیشه در آیات باشد و خود را حقیقتاً مخاطب کلام الهى بدانیم. آنگاه به روشنى معارف الهى را درک خواهیم کرد.
در همین ماه شریف شعبان بود که جمعى محضر رهبر معظم انقلاب(حفظهالله) شرفیاب شده بودند. دوستان حاضر نقل کردند که ایشان تأکید زیادى بر انس با قرآن داشتند و مىفرمودند: سعى کنید حتماً روزانه قرآن بخوانید، حتى به قدر یک صفحه یا حتى یک آیه! ولى بهصورت روزانه و منظم و با فهم معناى آیات.
به تعبیر استادمان، اهل ادب و آداب که قرآن می خوانند، به «کیفیّت»، بیش از «کمّیت» توجّه دارند.
اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم |