فقط 60 ثانیه
سلام آخر نماز را داد و مهرش را برداشت و در جیبش گذاشت. بغل دستی اش که انگار موجودی از یک عالم دیگر دیده بود، آرام در گوشش پرسید: « شیعه هستی؟» لبخند زد و خواست با سر تایید کند اما به یاد حرف پدر بزرگش افتاد که همیشه می گفت: « الان که به سرزمین دیگری مسافرت میکنی، باید با اخلاق و رفتارت نماینده خوبی برای شیعه باشی.» و همیشه این روایت از امام صادق را برایش میخواند که: « ای گروه شیعه! شما، مایه ی زینت و زیبایی ما باشید، نه این که باعث سرزنش ما خاندان شوید.»1 سرش را پایین انداخت و آرام گفت:« آرزو دارم شیعه شوم, یک شیعه واقعی !» 1- وسائل الشیعة 8: 535 ح 18
نوشته شده در جمعه 90/10/23ساعت
9:44 صبح توسط الهام بانو نظرات ( ) |
اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم |