سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فقط 60 ثانیه

بی تفاوت نسبت به زمان و مکان، طبق عادت هر ساله، وارد مسجد شد و گوشه ای نشست.

با خود فکر کرد که شب قدر امسال هم، مانند شب قدر سال های قبل. هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. این دل سنگی، سنگ تر خواهد شد.

مداح گفت :« امشب، شب مقدر شدن تقدیر است. از دست ندهید. به چشم هایتان التماس کنید تا ببارد. اگر اشکتان جاری شد، مطمئن باشید دعوت شده اید.»

دلش لرزید. به چشم هایش فشار آورد. اما خبری نشد. دلش به حال خودش سوخت.

آرام گفت:« خدایا اشکم هایم جاری نمی شود. لایق نمی دانی مرا. می شود من هم دعوت شوم.»

انگاری در وجودش چیزی فرو ریخت. گریه امانش را برید.


نوشته شده در پنج شنبه 90/6/3ساعت 3:18 صبح توسط الهام بانو نظرات ( ) |

هوا سرد سرد بود.

همه سر و صورت خود را با کلاه و شال پوشانده بودند و بدن خود را با پالتوهای بلند و کلفت گرم نگه داشته بودند.

نگاهی به صف طویل دخترها انداخت.

زیر لب گفت:«کاش همه ی فصل ها زمستان بود.»

 

 

پ.ن :

http://qoqnos.persianblog.ir/post/52/


نوشته شده در سه شنبه 90/5/4ساعت 4:48 عصر توسط الهام بانو نظرات ( ) |

یک روز یک مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید:

«چرا در اسلام زنان مسلمان اجازه ندارند با مردان مصافحه کنند؟»

شیخ گفت: « آیا تو میتوانی دستهای ملکه الیزلبت را بگیری؟»

مرد انگلیسی گفت:« البته که نه، فقط افراد خاصی هستند که میتواند با ملکه مصافحه کنند .»

شیخ جواب داد:« بانوان ما ملکه هستند و ملکه ها با مردان غریب مصافحه نمیکنند.»

 

پی نوشت:

هیچ جا ننوشته نویسنده این مطلب کیست و من فقط به فارسی ترجمه کردم .

 


نوشته شده در سه شنبه 90/3/17ساعت 2:2 عصر توسط الهام بانو نظرات ( ) |

یه خونه دو در داشت
یک در رو به مسجد
اما
امان از در دوم

یه خونه
دو در داشت
دری از جنس چوب
امان از در چوبی

یه خونه
دو در داشت
یکی از درها
مسمار داشت

یه خونه ...

کاش در سوخته مسمار نداشت


نوشته شده در چهارشنبه 90/2/14ساعت 12:40 صبح توسط الهام بانو نظرات ( ) |

برگها را یکی یکی از شاخه ها جدا میکرد.

از اینکه توانسته بودخود را به غذاهای گیاهی عادت دهد و به حقوق حیوانات احترام بگذارد بسیار خوشحال بود.

غافل از اینکه گیاهان هم حق حیات دارند.


نوشته شده در سه شنبه 90/2/6ساعت 3:26 عصر توسط الهام بانو نظرات ( ) |

<      1   2      

اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم