فقط 60 ثانیه
امام صادق علیه السلام فرمودند از جمله حقوق فرزند بر پدر سه چیز است: نامی نیکو بر او نهد، مادرش را اکرام کند و در تربیتش بسیار بکوشد. شاید در نگاه اول به نظر آید که احترام مادر فرزند نوعی تکریم فرزند است. اما اگر اندکی بیشتر تأمل کنیم در می یابیم که مادر تاثیری مهم بر شخصیت فرزند دارد حتی به جرئت می توان گفت تاثیر مادر بر روان فرزند از تاثیر پدر بیشتر و اساسی تر است. از اینرو در روایات همسرگزینی نیز بیشترین تکیه بر انتخاب مادری مناسب برای فرزند آینده است. هر چه مادر آرامتر و خاطری آسودهتر داشته باشد آرامش و طمأنینه بیشتری به فرزند بخشیده سلامت نفس و اعتماد به نفس بیشتری برایش به ودیعه خواهد نهاد و پرواضح است که پدر بعنوان ستون خانواده نقشی اساسی در تأمین محیطی آرام برای مادر و فرزند دارد. هر چقدر پدر بیشتر مادر فرزندانش را تکریم کند و آرامش خاطر بیشتری بدو بخشد مادر نیز فرزندانی موفق تر تربیت خواهد کرد. از همین رو یکی از اساسی ترین حقوق اولیه فرزند را تامین محیطی آرام توأم با محبت و احترام برای مادر برشمرده اند. وقتی انسان هدفش رضای الهی بوده و به وعده های الهی هم اعتماد و اطمینان داشت دیگر یاس معنایی ندارد غفلت معنا ندارد غرور معنا ندارد 3 صـــــــلـــواتـــــــــــــــــــ حالات مرحوم علامه طباطبایى در اواخر عمر، دگرگون و مراقبه ایشان شدید شده بود و [مانند استاد خود مرحوم آیتالله قاضى] این بیت حافظ را میخواندند و یک ساعت میگریستند: بار خدا زمین نمی ماند خوش به حال کسی که توفیق پیدا کند این بار را او بکشد و بزرگترین افتخار ما این است که خدا ما را بنده ی خودش بداند و از ما بخواهد که این بار را برداریم 3 صلــــــــــــــواتــــــــــــــــــــــــــــــ مدتها بود به سرطان ریه مبتلا شده بود، هر از چند گاهی حالش وخیم میشدو برای مدتی در بیمارستان بستری میشد. به عیادتش رفتم. مظلومانه چشمانش را باز کرد.نگاهی به من کرد با دست سلام داد. به طرفش رفتم و صورتش رو بوسیدم .آرام در گوشم زمزمه کرد حلالم کن. 35 سال بیشتر نداشت. یادم نمی اید در زندگی به کسی ظلمی کرده باشد.پاک و دوست داشتنی بود. اشک در چشمانم حلقه زد.گفتم :"حلال چی؟! من به جز خوبی چیزی از تو ندیدم."بعد از مدتی با کوله باری از غم از اتاق بیرون آمدم چه صبری داشت. راه تنفس بسته شده بود و با عذاب نفس میکشید.مادرش همراه من از اتاق بیرون امد و گفت:" اصلا آه و ناله نمیکنه. فقط هر کسی میاد میگه حلالم کنید. هر چی از نزدیکش میگذرم دستم رو میگیره و ملتمسانه میگه مادر «بهشت گوارای وجودت باد که صبورانه رنج بیماری را تحمل کردی» یا رئـــــــــــــــــــوف حیات طیبه ام به نیم نگاهی بند است.... آقا نگاهم نمیکنی؟ شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین اگر دروقت جان دادن تو باشی شمع بالینم یکى از شاگردان آیت الله مرعشی نجفی(ره) نقل مىکند که آن مرحوم به طلاب میفرمودند: علت آمدن من به قم این بود که پدرم (که از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت علی (ع) بیتوته نمود که آن حضرت را ببیند، شبی در حالت مکاشفه حضرت را دیده بود که به ایشان میفرمایند: سید محمود چه میخواهی؟ عرض میکند: میخواهم بدانم قبر حضرت فاطمه زهرا(س) کجا است تا آن را زیارت کنم. حضرت فرمود: من که نمیتوانم (بر خلاف وصیت آن حضرت) قبر او را معلوم کنم. عرض کرد: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه زهرا(ع) را به فاطمه معصومه (س) عنایت فرموده است، پس هر کس بخواهد حضرت زهرا(ع) را درک کند به زیارت فاطمه معصومه(س) برود. آیت الله مرعشی میفرمودند: پدرم مرا سفارش می کرد که من قادر به زیارت ایشان نیستم اما تو یه زیارت آن حضرت برو. لذا من بهخاطر همین سفارش، برای زیارت فاطمه معصومه(س) و ثامن الائمه(ع) به ایران آمدم و در قم ماندگار شدم. آیت الله مرعشی در آن زمان میفرمودند: شصت سال است که من اول زائر حضرتم. [قبل از اذان صبح]
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟!
یکى از شاگردان علامه میگوید:
«یک ماه قبل از رحلتشان برای عیادت به بیمارستان رفتم. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظری به من انداختند. به مزاح [از آنجا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟
فرمودند: «صلاح کار کجا و، من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان!»
گفتم: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
علامه تکرار کردند: «تا به کجا!» و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد.
فرزندشان مىگوید: هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمیداد و سخن نمیگفت، فقط زیر لب زمزمه میکرد: لا اله الا الله
پ.ن: وقتى شخصیتى چون علامه چنین دگرگون باشد، ما چه بگوییم؟!
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ :(
ببخشید که اینقدر اذیتت کردم."در همین حال صدای گریه و شیون اطرافیان بلند شد....
یاد این حدیث پیامبر اکرم صلوات الله علیه افتادم که :
" خدای تعالی فرمود: هر گاه یکی از بندگانم را به مرضی مبتلا سازم، پس او صبر کند و شکایت خود به عیادت کنندگان نکند، بدل میسازم گوشت او را به گوشتی بهتر از آنکه داشت، و خون او را به خونی بهتر از آنکه برای او بود. پس اگر او را شفا دادم شفا میدهم در حالی که هیچ گناهی از برای او نباشدو اگراو را میراندم به سوی رحمت خود میبرم."
اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم |