فقط 60 ثانیه
گفت: «احمد، برات یه دختر پیدا کردم.» رفتند خانهشان حرف زدند. شهید که شد، متن وصیت نامهاش را براى همه فرستادند تا همه در مراسم عروسى شرکت کنند.
قرار گذاشتند جمعهى بعد آنها بیایند اصفهان خطبهى عقد را بخوانند. همه منتظر بودند. احمد گفت: «نمیآیند. یعنی من گفتم نیایند.»
تعجب کردیم؛ پرسیدیم: چرا؟
گفت: «تماس گرفتند شرط عقد رو گذاشتند نرفتن من به جبهه!»
بسم رب الشهداء و الصالحین
وصیت نامه و یا بهتر بگویم؛ کارت عروسی
عزیزان! در خانهى خیلیها برای پیدا کردن همسر آیندهتان رفتهاید، اما خود آن خانه را پیدا کردم. ابدى، نورانى، داراى صاحبى بخشنده و مهربان. مهریهاش البته پرارزش است، اما در برابر او ارزشی ندارد. عروس من شهادت است.
مراسم باشکوهى بود.
روح شهید احمد محمدی متعالى
اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم |