فقط 60 ثانیه
مدتها بود به سرطان ریه مبتلا شده بود، هر از چند گاهی حالش وخیم میشدو برای مدتی در بیمارستان بستری میشد. به عیادتش رفتم. مظلومانه چشمانش را باز کرد.نگاهی به من کرد با دست سلام داد. به طرفش رفتم و صورتش رو بوسیدم .آرام در گوشم زمزمه کرد حلالم کن. 35 سال بیشتر نداشت. یادم نمی اید در زندگی به کسی ظلمی کرده باشد.پاک و دوست داشتنی بود. اشک در چشمانم حلقه زد.گفتم :"حلال چی؟! من به جز خوبی چیزی از تو ندیدم."بعد از مدتی با کوله باری از غم از اتاق بیرون آمدم چه صبری داشت. راه تنفس بسته شده بود و با عذاب نفس میکشید.مادرش همراه من از اتاق بیرون امد و گفت:" اصلا آه و ناله نمیکنه. فقط هر کسی میاد میگه حلالم کنید. هر چی از نزدیکش میگذرم دستم رو میگیره و ملتمسانه میگه مادر «بهشت گوارای وجودت باد که صبورانه رنج بیماری را تحمل کردی»
ببخشید که اینقدر اذیتت کردم."در همین حال صدای گریه و شیون اطرافیان بلند شد....
یاد این حدیث پیامبر اکرم صلوات الله علیه افتادم که :
" خدای تعالی فرمود: هر گاه یکی از بندگانم را به مرضی مبتلا سازم، پس او صبر کند و شکایت خود به عیادت کنندگان نکند، بدل میسازم گوشت او را به گوشتی بهتر از آنکه داشت، و خون او را به خونی بهتر از آنکه برای او بود. پس اگر او را شفا دادم شفا میدهم در حالی که هیچ گناهی از برای او نباشدو اگراو را میراندم به سوی رحمت خود میبرم."
اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم |