فقط 60 ثانیه
خوشحال و بانشاط وارد اتاق شد، گفت: همه را بخشیدم و حلال کردم. بیش از 18 سال است از این ماجرا مىگذرد و من هنوز خوشحالى آقا سید ـ دوست همحجرهاىام ـ را از یاد نبردهام.
پرسیدم: موضوع چیست؟
اشارهاى به کتاب کوچکى که در دستش بود کرد و گفت: از چند نفر که به من جفا کرده بودند و حرفهایى دربارهام زده بودند، خیلى ناراحت بودم و به هیچوجه تصمیم به گذشت از آنان را نداشتم تا اینکه امروز دعاى امام سجاد(علیهالسلام) را خواندم و شروع کرد به خواندن دعاى 39 صحیفه سجادیه:
«اللّهُمّ وَ أَیّمَا عَبْدٍ نَالَ مِنّی مَا حَظَرْتَ عَلَیْهِ ...
خدایا و هر آن بنده که به حقى از حقوق و حدّى از حدود من که توأش از آن نهى فرمودهاى تجاوز کرده باشد و پرده حرمتى از حرمات مرا که توأش از هتک آن منع کردهاى دریده باشد و حقى را از من با خود به گور برده باشد، یا در حال حیات بر ذمهاش مانده باشد، پس او را در ظلمى که به من روا داشته است بیامرز، و در حقى که از من برده است، عفو کن، و درباره آنچه با من کرده است سرزنش مفرماى، و به سبب آزردن من رسوا مساز ... و در برابر عفو ایشان مرا به رحمت خود پاداش ده، تا هریک از ما به سبب فضل تو نیکبخت گردد، و هر کدام از ما در پرتو احسان تو نجات یابد. ...»
اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم |