سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فقط 60 ثانیه

سرم را به شیشه داغ تاکسی تکیه داده بودم و به شکاف دستم نگاه میکردم....

آفتاب داغ  سوزش زخم بخیه خورده ام  را بیشتر میکرد. . .

نا خود آگاه این روایت امیر المومنین (ع)به ذهنم رسیدکه:

از گناهان دوری کنید که هیچ بلا و کمبود رزقی حتی خراش پوستی و لغزش پایی و مصیبتی نیست مگر به خاطر گناه

صدای راننده تاکسی توجه ام را جلب کرد...

 به مسافر بغل دستش میگفت:

"اگه جرات داشتم  یه خلاف تو این خیابون با این همه پلیس بکنم...دیگه تواین  ترافیک...."

و بقیه حرفش را با خنده خورد. . .

پلیس...جریمه...من ...گناه....زخم  ..خدا..

کاش به اندازه ی یک پلیس....به اندازه ی ترس از یک پلیس....خدایم را باور داشتم..


نوشته شده در سه شنبه 90/4/28ساعت 10:23 عصر توسط تبسم بهار نظرات ( ) |


اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم